امشب از اون شباییه که دلم گرفته اساسی .
داشتم فکر میکردم چقدر بده ادم میونه خیل جمعیت احساس تنهایی کنه . بعد از مدتی این حس براش میشه عادت. مثل یه بیماری. و من چقدر از این حالت متنفرم . با روحیه ی شاد و پرخنده ی من سازگاری نداره . خیلی درگیر روزمرگی شدم . دلم میخواد یه تکونی به خودم بدم . یه تحول . یه تغییر . یه چیزی که بهم بفهمونه من مرداب بی حرکتو راکد نیستم . من هم مثل چشمه جریان دارم .
خدایا حواست به من هست ؟ من جز تو کسی رو ندارما
دل بسته به سکه های قلک بودیم
دنبال بهانه های کوچک بودیم
رویای بزرگتر شدن خوب نبود
ای کاش تمام عمر کودک بودیم
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian